لعنت به من كه آواز سر دادم،گفتم و نفس كشيدم و زندگي كردم
گفتم بيا و ببين طرف ما شب نيست؟
صدا با سكوت آشتي مي كند يا نمي كند؟
كلمات انتظار مي كشند
من
با
تو
تنها
نيستم
هيچ كس با هيچ كس تنها نيست
اما وقتي آدما يادشون ميره چي دارن،چي ندارن و قتي شرايط تغيير ميكنه و انتظارات تو توهمات بزرگ ميشن...
ديگه نه من حرفي براي گفتن دارم نه دستام و نه نوشته هام
بايد آدما رو آزاد گذاشت.گاهي وقتا كمي واسه يكي.گاهي وقتا كمي واسه همه.
چقدر اندوهناكه كه نوشته هاي يه نفرو اشتباهي تسخير كني
افسوس موها نگاه ها به عبث عطر لغات شاعر را تيره و تار مي كنند...
افسوس...
کي مخاطب اين نوشته هاست؟؟؟؟
اي بي خبر اينجا زندگي مي كرديم.
اينحا از يار و ديار سر شار بوديم.
اينحا روي تنه ي درخت نوشتيم بار هستي چه سنگين است.
شايد تمامي اين نفرين هايي كه با سكوتي پر از فرياد سر داده اي تنها با منشايي از غرور نباشد،شايد بايد نامت را نهند بر كشاننندگان اين بار عظيم،بار هستي....