در همه دير مغان نيست چو من شيداييپ خرقه جايي گرو باده و دفتر جايي دل که آيينه شاهيست غباري دارد از خدا مي?طلبم صحبت روشن رايينرگس ار لاف زد از شيوه چشم تو مرنج نروند اهل نظر از پي نابيناييشرح اين قصه مگر شمع برآرد به زبان ور نه پروانه ندارد به سخن پروايي