پرنده كه خاري سينه اش را خسته است از قانوني تغيير ناپذير پيروي مي كند. او نمي داند كه چه چيز وادارش كرده تا سينه اش را به خار بسپارد و آوازخوانان ميميرد. حتي آن هنگام كه خار سينه اش را مي شكافد از فرارسيدن مرگش آگاه نيست و تنها به آن دلخوش است كه آنقدر بخواند و بخواند تا ديگر صدايي در گلويش باقي نماند. ولي ما...ما انسانها وقتي خاري به سينه مان فرو مي كنيم مي دانيم درك مي كنيم و با اين همه ادامه مي دهيم ادامه مي دهيم ...