• وبلاگ : نيستم پس مي نويسم
  • يادداشت : Manifest
  • نظرات : 0 خصوصي ، 8 عمومي
  • آموزش پیرایش مردانه اورجینال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + وجيهه 

    الان دوباره خواندم اين نوشته ات را...

    دوستش داشتم..

    راستش دوست نداشتم تنها شاهد و ناظر باشم... ولي دوست هم نداشتم آخرش اين همه تلخ شود برايم... ولي آخرش هم من تلخ شدم و هم تنها شدك يك شاهد.. يك ناظر كه تنها مي تواند نگاه كند و خودش را مجبور كند كه درك كند.

    پاسخ

    فكنيم راحت كردن خودمونه يا برداشتن مسئوليت يا هر چيز ديگه. از اين وضعيت ارام هيچي نخواستن فعلا راضيم. تقريبا هميشه شاهد بودم ديگه قصه و نيمكت رو تو خوب مي دوني.
    کاش هيچ وقت نمي گفتم که نوشته هات رو دوس دارم بخونم
    شايد زودتر آپ مي کردي
    سلام شقايق عزيزم. حال و احوالت بهاري باد. روزگار همين است گاهي تلخ گاهي شيرين. مهم روان بودن زندگي است, مهم دستاوردهايي است که ما آنها را کسب مي کنيم.
    ... و من هنوز منتظرم
    + Linda 

    هر آنچه مرا نكشد

    قوي ترم مي كند..

    نيچه

    + زهرا 

    زماني را شاهد قامت ديگران شدي آنگونه كه ديگر هيچ قامتي توان تسلاي شاهدت را نداشت.تنها شاهدي ماندي بي قامت.روزگار ديگري شاهد با قامتي نظاره گر قامت به جا مانده از تو بر روي آن نيمكت خواهد شد و شاهدي مي سازد بزرگتر از شاهد تو، جا مي گذارد قامتش را آنجا براي ديگري و اين قصه تكرار مي شود تا هميشه، كه هميشگي بماند بودن شاهداني بزرگ بي قامت براي همگان.

    پاسخ

    گفت: اشتباه كردي آمدي. رنج ميبري. گرچه حقيقت اين نيست اما ظاهر يك مرده را پيدا ميكنم.خودت كه درك مي كني. راه خيلي دور است. نميتوانم اين جسم را با خودم ببرم. خيلي سنگين است.گيرم عين پوست كهنه اي ميشود كه دور انداخته باشند پوست كهنه كه غصه ندارد. ها؟!!شازده كوچولو

    من نام كسي نخوانده ام الا تو

    با هيچ كسي نمانده ام الا تو

    عيد آمد و من خانه تكاني كردم

    از دل همه را تكانده ام الا تو

    وقتي خوندمش بي اختيار ياد اين شعر افتادم

    تو از شکار من مياي
    شکار مردي که مي خواست
    عاشق تو باشه و بس
    ...
    نقش منو با يه طناب
    بکش رو خاک ادعا
    بگو آهاي مردم شهر
    اينم قلندر شما