شب بیدار
حماسهی دریا
از وحشت سکون و سکوت است.
.
وقتی در رؤیایی و نمیدونی که در رویایی میتونی حرف بزنی. وقتی در رؤیایی هنوز و میدونی در رؤیایی، چیزی برای گفتن نداری. وقتی بیدار میشوی دوباره میافتی به حرفزدن اما غالباً میشی مثل آدمی در یک مملکت غریب، وطن غریب ... فریاد با توام.
من دنیا رو اشک میریختم، بغض از چشم تو میآمد، اما خوب بودم، حالم خوب بود. گفتی یک آدم همهکس نیست، کسی هست اما همهکس نیست. و من حالم خوب بود.
وحشتزدهی سکون و سکوت بودم. اما میگذشت و اگر فردا بهتر از امروز نبود مثل امروز میگذشت. گذشتن تلخترین و مرهمترین حرف بود.
کلمات کلیدی :