ابرهای خزانی در ذهن و روح من
از آنهمه بار، که من و تو، زیر سایهی ابرهای خزانی، راه رؤیاهایمان را پیمودیم، راه به تو رسید و سایهی ابرهای خزانی به من.
من، همیشه آرزو میکردم بیشتر و پیشتر از کلام دوست داشتن تو، حرف دیگری برای گفتن داشتم. شاید آنگونه برای تو عزیزتر میشدم.
کلمات کلیدی : هزار قناری خاموش در گلوی من