ارسالکننده : در : 88/10/27 1:22 صبح
ادامه بده. حتی اگر هیچچیزِ ادامهدادنی نبود. غایب غایب از چشم آدمها، بمان و ادامه بده. گم شو و ادامه بده. چشمهات رو ببند، تاریک میشوی، شب میشوی. بیحس میشوی. نترس، بالاخره یکروز بیحس میشوی و آنوقت همهچیز تمام میشود. بازی تمام میشود.
وای از امید. وای از انتظار. وای از امید وحشتناک خائن.
همیشه بدتری هست. همیشه بدتری میرسد. از دست نمیروی. از دست رفتن به تدریج اتفاق میافتد، از دست رفتن طوری اتفاق میافتد که هرگز نفهمی کجا، کدام نقطه قلب تو فروریخته و خالی شدهاست. سر بلند کن، پا به زمین بگذار، زمین سفتِ سخت، سر بلندکن به آسمان. لعنتی بی پدر، ادامه بده. بهانه نگیر. نرم نشو. ادامه بده.
کلمات کلیدی :
ارسالکننده : در : 88/10/20 11:0 صبح
من، خلوتم اکنون. خاکستری 5 عصرم. به همان دنجی .
پا بر دل سخت، سر به آسمان بلند میکنم. لبخند میزنم.
من چه بگویم وقتی مرا صدا میزنی؟ چه باید بگویم وقتی مرا صدا میزنی؟ چه میتوانم بگویم در خواب؟ تنها در خواب؟ من چه کنم با سردی صبح؟ چه کنم با غربت میان روز با خاطر خواب؟
کاری نمیکنم. لبخند میزنم.
کسی را که خستهی جسم است در آغوش بگیر، بعد تکانش بده. کسی را که خستهی روح است اول دوست داشتهباش، بعد در آغوش بگیر، بعد تکانش بده.
من، دلتنگ نیستم. دلگرفته نیستم. هیچچیز نیستم. من بیحس نیستم. دست من خالیست. قلب من خالیست. و حس آزادی عمیقی دارم. سرسختانه در انتظار خستگان روحم.
اکنون میتوانم از سراشیبی عادت بالا بروم.
کلمات کلیدی :
ارسالکننده : در : 88/10/13 6:51 عصر
ماندن، سادهتر از رفتن است. احمقانه ماندن سادهتر از قاطعانه رفتن است. قاطعانه رفتن سادهتر از ماندن و باز تعریف کردن رابطهست. ماندن، سادهتر از بازگشتن و تسلیم و مبارزهست. تسلیم دشوارتر است یا مبارزه؟
کلمات کلیدی :